هر جا که سخن از انقلاب به میان می آید بلافاصله ذهن به سوی تغییر و تحول منطقی کشیده می شود، تغییرات به روز که مطابق بانگرشهای متفکرانه و خلاقانه زمانست. از بطن مردم گرفته میشود و برای مردم است، غیر تکراریست، هدفمند و کارا و تاثیرگذارست نه تنها علمی و خشک و ساختاری و صورتگراست و نه فقط ،احساسی و مقطعیست که نیازمندیهای کاذب زمانه را برآورده میسازد که اگر چنین باشد عموما مورد پسند گروهی خاص و با انگیزههای خاص میشود که خیلی جنبه مردمی ندارند .
هنری که فقط شکلی و در حرف انقلابیست خصوصیت اصلیش این است که یک جانبه است بو و طعم همگانی ندارد و به مذاق خیلیها نمیچسبد، اگرچه که بازتاب دهنده واقعیتهاست، گاه واقعیتهای ارزشمندی چون دفاع ، شهادت و.... ولی این مفاهیم ارزشمند را فقط گزارش و بازتاب داده است و هرگز نتوانسته که به تصویر بکشد و بازسازی کند برای همین غیر اثرگذار است، غرق در رویا پردازیهاییست که به شدت غیر واقعی جلوه میکنند.
هنر انقلاب باید متفاوت باشد، انرژی بدهد و انرژی بگیرد تا در دم و بازدم آن بهتر تنفس بکنیم.
عموما چنین هنری از درون میجوشد و جوشش ذاتیست، نمیگذارد که شهر درون فرد پر از دود و دم کارخانهها و ماشینها باشد که نشود در هوای آن تنفس کرد .سبک و صاف و شفاف است، با کوچکترین ابری میبارد و همه جا را پرطراوت میکند.
ادبیات انقلاب به حهان پیرامونش شکل میدهد، آینده را پیش بینی میکند برای همین قابل توجه و ماندگارست، حتی برای آنکه به کنه آن پی ببریم، باید که سختیهای بسیار را تحمل کنیم، از جمله شنیدن نقدهای مختلف و ارائه تحلیلهای متفاوت، از بایستههاییست که میتواند ما را به جهان درونی اثر انقلابی برساند.
رویکرد انقلابی هنر، باعث میشود که مدام ایدههای نو بیافریند و اگر قرار است از گذشتههایش( جنگ و شهادت) هم بنویسد، نگرشش را نو میکند.
زمانی ما فکر میکردیم که عمل قهرمان مهم است ولی به مرور از تجربههای موفق و ماندگار جهانی دریافتیم که عمل و نیت هر دو اهمیت دارند و بعد اصلاح کردیم و دریافتیم که عمل و نیت و اثرگذاری و اصیل بودن و تجربههای ناب را منعکس کردن و خود شخصیت را شکافتن و.... همه مهم هستند چون قهرمان ما دیگر یک فرد نیست بلکه در درونش هزاران هزار آدم خود ساخته وجود دارند که در اجتماعی انسانی درون قهرمان، زیستی معرفتی دارند و خالق و گاه کاشف دنیایی هستند که مدنظر بسیاری از جهانیان است چون منحصر به فرد و ذاتی و خردورزانه است، در تعامل با مردم است با زبان آنها و برای آنها سخن می گوید نه از زبان آنها و بجای آنها.
هنر انقلابی معمولا مشکل محتوا ندارد در ساخت باید نو شود، مدام پوست بیندازد و شکلی بهتر بیابد البته نه به معنی از دست دادن هویت بلکه به معنی تعامل، پس باید که تقابلها را به جان بخرد و حاضر شود که آجر به سویش پرتاب کنند ولی نقش و چهره خودش را به نمایش بگذارد و شانه خالی نکند و آگاهانه به رقابت بپردازد تا حقانیتش را به اثبات برساند.
انقلاب نو شدن است نه رنگ عوض کردن، برای نو شدن باید باید تحول و تغییر را بپذیرد تا " هنر انقلاب " به " انقلاب در هنر " منجر شود که خود مقولهای مبسوط است و بایستههای بسیار خود را دارد و مجالی دیگر را می طلبد.