این شهر که به خاطر مغازههای پر از آجیل به «شهر آجیلی» معروف است و محلیها آن را «دارالعلما» میخوانند، «فاروج» است. 17 راوی، فعالیتهای انقلابی مردم فاروج را در قالب خاطرات به تصویر میکشند.
در این کتاب نیز خاطرات متعددی منتشر شده که کشف حجاب، توزیع اعلامیه با وانت و موتورسیکلت و ظلم اربابها به مردم منطقه، عنوانها و موضوعهای برخی از این خاطرات است: «پانزده اسب داشت و کلی گوسفند. نصف زمینهای کشاورزی روستا هم مال او بود. همه هم بهِش میگفتند ارباب! بعضیها، برایش روغن زرد گوسفندی تعارف میبردند و خروسهای چاق و چله. زمستان هم برفهای خانه بزرگش را که روی تپه مشرف به روستا بود، پارو میکردند و تابستان هم دیوار و بامَش را کاهگل میزدند؛ البته افتخاری! و اینطوری خودشان را پیش ارباب شیرین میکردند و او هم لطف میکرد و تکهزمینی میداد تا کشت کنند؛ البته با این شرط که سهچهارم محصول از آن ارباب باشد!»
جلد این کتاب نیز، طرحی زیبا دارد. روی جلد را طرحهایی از انار پوشانده، وسط جلد هم یک فضای خالی به شکل انار، عنوان کتاب را در خود جای داده است که یکی از ویژگیهای مثبت آن به شمار میرود.