دوران دبیرستان فکر میکنم که یک مرحله جدیدتری از دوران راهنمایی بود. در این دوران معلم و دبیرهایی داشتیم، به مراتب سختگیرتر، بداخلاقتر بودند و فاصله طبقاتی خیلی زیادی با ما داشتند. یک زمزمه و بحث انقلاب و بحث اعتراضاتی بود که در قم داشتند و ما در جریان آن نبودیم. ولی در اواخر، یعنی نزدیک به انقلاب، خیلی بچهها را کنترل میکردند. من یادم هست که در آن سالها، کمکم آشنا شدیم با اینکه میگفتند شاه یک مامورهای خاصی دارد به نام ساواک. یکی از بچهها که همکلاس ما بود، خواهر بزرگترش با کسی ازدواج کرده بود که در ساواک مشغول به کار بود. میگفتند اینها انگشترهای مخصوصی دارند، در بین مردم گشت میزنند و با این انگشترهاشان، حرف مردم را ضبط میکنند، صدای کسانی که علیه شاه صحبت میکنند را ضبط میکنند؛ یک دوران خفقان بود.
فکر میکنم سال دوم دبیرستان بودم. یک دبیری فقط یک ماه برای تدریس به کلاس ما با لباس نظامی میآمد. میگفت: من دهن کسی که نسبت به این نظام و شاهنشاهی حرف بزند خون میکنم.با لگد، چنان میزنم که خون از دهنش بریزد.فقط یک ماه میآمد در کلاس و راجع به همین چیزها صحبت میکرد؛ خیلی آدم خشن و بداخلاقی بود. وقتی میآمد کلاس، همه از ترس، حتی نفس نمیتوانستیم بکشیم! یک مدت مرتب برای ما همینطور هر چند روز میآمد کلاس، بیشتر راجع به نظام شاهنشاهی صحبت میکردکه با قدرتترین نظام در منطقه خاورمیانه است، شما یه عده بیسواد احمق هستید، یک عده از احمقها میآیند اعتراض میکنند و بدانید آنها را میبرند شکنجه میکنند. اگر بفهمم کسی در کلاس من بلند نفس بکشد، با لگد چنان میزنم که به دیوار بچسبد. با همین حرفها زهرِچشم از همه ما گرفت! وقتی به کلاس میآمد، من خیلی میترسیدم.
باز یادم میآید یک دبیر دیگری داشتیم، آقایی که فقط چند بار به کلاس ما آمد. وقتی آمد، یک سوال برای ما مطرح کرد. گفت: « چرا اسلام طرفدار آدمهای فقیر است؟ چرا اکثر آدمهایی که به اسلام گرایش دارند، آدمهایی هستند که از نظر مالی در سطح پایینی هستند؟» این سوال را برای ما در کلاس مطرح کرد، جواب هم نداد. گفت:« شما فکر کنید به این پرسشها.چرا دین اسلام، از طبقه پایین جامعه دارد حمایت میکند؟» این سوال را چندبار در کلاس مطرح کرد و رفت و دیگر برنگشت. بعدها فهمیدیم آن آقا فردی انقلابی بود. خط فکریاش را نمیدانم چه بود اما در دبیرستانها که صحبت میکرد، سریع به دبیرستان دیگری منتقلش میکردند.
بعدها برادرم، حسین آقا، میگفت که همان آقا برای ما هم در دبیرستان صحبت میکرد راجع به این مسائل، ما را به اصطلاح بیدار میکرد. با بچهها دوست شده بود، منتها داخل مدرسه، نه بیرون از مدرسه. پسرها با او قرار میگذاشتند، صحبت میکردند و این معلم، خیلی از آنها را نسبت به مسائل روز روشن میکرد. بعدها فهمیدم که ایشان آدم انقلابی بوده و تازه متوجه حرفهای او میشدم. میدانستم چرا او، بیشتر از چند جلسه در یک دبیرستان نمیماند و زود جابهجایش میکردند. برادرم میگفت ایشان صحبت میکرده که حکومت پهلوی شاه، زیر سلطه امریکا است و دارد به کشور خیانت میکند.
..............