«پیروزه»

«پیروزه»
((جوانی با لباس محلی در حالی که یک مطراق  به دست دارد در میانه میدان است.  پشت سرش این جوان پرده‌ای قرار دارد که به نقاشی‌هایی از سردار عیوض خان و حماسه فیروزه مزین شده است. کنار او یک بخشی نشسته است و دوتاری در دست دارد. بخشی پنجه‌ای بر دوتارش می‌زند و حماسه ای نقل می‌کند. در حین اجرای نمایش نیز بخشی گاهی می‌نوازد و فضا را آکنده از موسیقی مقامی می‌کند.)
شنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۲۲
کد خبر :  ۱۵۹۶۳۴

 

 پرده‌خوان:

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم

هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم

این نامه را هُد هُد آورده ست آغازش تویی

از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم

میزبان عشق است و وای از عشق غوغا می‌کند

هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم

پرده‌خوان:

سلامی چو بوی خوش آشنایی

بدان مردم دیده روشنایی

عرض سلام و درود خدمت شما مردم شریف با رخصت از بزرگترها و پیشکسوتان جمع، امروز با اجرای پرده‌خوانی سردار عیوض خان و حماسه فیروزه در خدمت تون هستیم.

و اما راویان روایت و ناقلان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار و کاتبان زرین‌قلم، چنین نوشته‌اند و شما نکته داران و نکته سنجان به گوش جان شنفته‌اید که...

 این جهان را هست بسی پرده‌های زیبا و پر رمز و راز، که غایت راز خدای یکتاست...

(پرده‌خوان با مطراق به دورنمایی از شهر فیروزه در مرز ایران و ترکمنستان اشاره می‌کند)

 و اما این پرده که می‌بینید حکایت مردمان فیروزه است.

(پرده‌خوان مطراق را زیر بغل زده و دست‌هایش را سه بار بر هم می‌کوبد)

اینجا فیروزه ست در مرز ایران و ترکمنستان، روستای سرسبز و آباد فیروزه که امروز جزو قلمرو کشور ترکمنستان محسوب میشه و در گذشته در خاک ایران قرار داشته. عده‌ای از کرمانج‌های سلحشور از تیره جلالی در آن سکونت داشتند و به کار کشاورزی و دامداری زندگی می‌گذراندند.

پرده‌خوان: در سی‌ام شهریورماه سال 1260 خورشیدی و در زمان حکومت ناصرالدین شاه قاجار فیروزه طبق معاهده‌ای که عهدنامه آخال نامیده شد به روسیه واگذار شد. عهدنامه آخال بین این شخص یعنی ناصرالدین شاه قاجار

(پرده‌خوان با مطراق به تصویر ناصرالدین شاه اشاره می‌کند)

و الکساندر دوم تزار روس (پرده‌خوان با مطراق به تصویر تزار روس اشاره می‌کند) بسته میشه و بر اساس اون بخش‌های زیادی از خاک ایران از جمله فیروزه از ایران جدا میشه.

مردم فیروزه بی خبر از همه جا مشغول کشاورزی و دامداری و گذران زندگی خودشون بودند که توسط ماموران حکومت قاجار مطلع میشن که باید شهر و دیار خودشون رو ترک و به روس‌ها تحویل بدن.

(پرده‌خوان به تصویر سردار عیوض خان و گرد هم آمدن مردم فیروزه اشاره می‌کند)

این شخص یعنی سردار عیوض خان که از واگذاری فیروزه و بخش‌هایی از سرزمین ایران به روسیه به خشم آمده بود مردم رو گرد هم جمع می‌کنه و میگه:

 مردم فیروزه بدانید و آگاه باشد که ناصرالدین شاه قاجار، دیار آبا و اجدادی مون رو به روسها واگذار کرده و ماموران حکومت به ما دستور دادن که موطن مون رو ترک کنیم و از فیروزه کوچ کنیم. حالا باید چاره‌ای پیدا کنیم، تا از شرف مون دفاع کنیم و نزاریم که ما رو از زمین‌ها مون بیرون کنن و آواره کوه‌ها و دشت‌های خراسان بشیم.

مردم فیروزه که از خیانت شاه قاجار عصبانی بودن به سردار عیوض پیشنهاد دادن که برای اعتراض به نزد بزرگ ایل زعفرانلو رشیدخان شجاع الدوله حاکم قوچان برن و از شجاع الدوله کمک بخوان

القصه... چند تن از بزرگان فیروزه به سرکردگی سردار عیوض خان (پرده خوان به تصویر سردار عیوض خان اشاره می‌کند) و محمددردی خان (پرده‌خوان با مطراق به تصویر محمددردی خان اشاره می‌کند) به پا خواسته و ابتدا به جهت اعتراض به حاکم قوچان رشیدخان شجاع الدوله (پرده‌خوان به تصویر شجاع الدوله اشاره می‌کند) مراجعه کردند.

(پرده خوان به تصویر سردار عیوض خان که در حال گفتگو با شجاع الدوله است اشاره می‌کند)

سردار عیوض خان به شجاع الدوله گفت:

خان، شاه قاجار خون رعیت رو تو شیشه کرده. فکری به حال مردم فیروزه بکنین. ما چه گناهی کردیم که ناصرالدین شاه می‌خواد آبادی ما رو به روسها ببخشه؟ نزارین این اتفاق بیوفته و ما آواره صحراها بشیم. نزارین صدای سم اسب‌ سالدات‌های روس تو کوچه پس کوچه‌های فیروزه بپیچه ...

(پرده‌خوان به تصویر شجاع الدوله اشاره می‌کند)

 اما شجاع الدوله میگه:

این قرارداد بین شاه ایران و روسیه بسته شده و از دست ما کاری ساخته نیست و شما باید فیروزه رو ترک کرده و به شهرهای شمالی خراسان برید.

سردار عیوض خان به همراه پسر عموش سردار محمددردی خان نا امید از پیش شجاع الدوله برمی‌گردن و تصمیم می‌گیرن نزد سردار مفخم، حاکم بجنورد برن (پرده‌خوان با مطراق به تصویر سردار مفخم اشاره می‌کند.) و از اون درخواست کمک می‌کنن.

(پرده خوان ابتدا به تصویر سردار عیوض خان که در حال گفتگو با سهام الدوله است اشاره می‌کند)

سردار عیوض خان به سردار مفخم میگه:

همون طور که اطلاع دارید ناصرالدین شاه می‌خواد فیروزه رو به روسها ببخشه، هیچ کسم جلودارش نیست. از مردم خواستن که آبادی رو ترک کنن. ما به این موضوع اعتراض داریم و فیروزه رو ترک نمی‌کنیم. ما به هیچ وجه زیر یوغ اجنبی نمی‌ریم حتی اگه به قیمت جون مون تموم بشه. کاری کنید که شاه از این تصمیم منصرف بشه...

((پرده خوان ابتدا به تصویر سهام الدوله و بعد به سردار عیوض خان اشاره می‌کند

 حاکم بجنورد به سردار عیوض خان میگه:

کاری از دست من برنمیاد. اما چند روز دیگه ناصرالدین شاه برای زیارت به مشهد میره و قراره چند روزی در بجنورد اتراق کنه. من ترتیبی خواهم داد تا با شاه ملاقات کرده و اعتراض خودتون رو به حضور شاه برسونید.

(پرده‌خوان با مطراق به تصویر ناصردین شاه اشاره می‌کند)

سردار عیوض خان و چند تن از بزرگان فیروزه به ملاقات با ناصرالدین شاه میرن. اما شاه اجازه ملاقات به اونا نمیده و پیغام می‌فرسته که این معامله‌ای است که انجام شده و شما باید فیروزه رو ترک کنید.

(پرده‌خوان به تصویر سردار عیوض خان و گرد هم آمدن مردم فیروزه اشاره می‌کند)

مردم فیروزه که از واگذاری ملک آبا و اجدادی خودشون به بیگانگان به شدت ناراحت بودند دوباره جمع شدن تا فکری بکنن و چاره‌ای بیندیشن.

((پرده خوان به تصویر سردار عیوض خان اشاره می‌کند

سردار عیوض خان رو به مردم کرد و گفت:

دیدید که از ملاقات با حاکم قوچان و بجنورد و ناصرالدین شاه خائن نتیجه نگرفتیم. حالا ما تنها موندیم و دو راه بیشتر نداریم یا باید در مقابل این ظلم و ستم تسلیم بشیم و فیروزه رو تحویل بدیم و یا اینکه تفنگ به دست بگیریم و از دیار و ناموس مون دفاع کنیم که البته تصمیم خود من نبرد با روسها ست.

(پرده خوان به تصویر سردار آراز اشاره می‌کند)

سردار آراز به سردار عیوض گفت:

اگه امروز ما در مقابل خواست روسها و خیانت شاه قاجار سکوت کنیم، تا آخر عمرمون داغ این ننگ بر پیشانی ما خواهد موند پس باید با هم متحد بشیم و با روسها بجنگیم.

 

(پرده خوان به تصویر محمددردی‌خان اشاره می‌کند)

محمددردی خان گفت:

اجنبی جماعت برای چپاول خانه و کاشانه ما دندون تیز کرده. اگه مقابل این جور و بیداد ایستادگی نکنیم امروز فیروزه و فردا کل خراسان رو تصرف می‌کنن.

(پرده خوان به تصویر تحفه‌گل اشاره می‌کند)

تحفه‌گل رو به سردار عیوض کرد و گفت:

دشمن برای گرفتن فیروزه باید از روی نعش تک تک ما رد بشه. چشم امید ما به کمک رشید خان و یارمحمدخان سهام الدوله بود که اونها هم در برابر ظلم و ستم شاه قاجار سکوت کردن. باید اسلحه به دست بگیریم و از ملک مون دفاع کنیم.

(پرده‌خوان به تصویر مردم فیروزه اشاره می‌کند)

بله عزیزان جونم براتون بگه در فیروزه غوغایی به پا شد و همه از تصمیم سردار عیوض خان و یارانش برای مقابله با روسها حمایت کردن و گفتن ما تا آخرین قطره خون مون مبارزه می‌کنیم و اجازه نمی‌دیم فیروزه به دست دشمن بیوفته. خلاصه مردم با غیرت فیروزه با اندک ساز و برگ نظامی که همراه داشتن آماده دفاع از سرزمین شون شدن.

(پرده‌خوان به تصویر مردم فیروزه در حال بارکردن اسب‌ها و شترها و به دست گرفتن اسلحه اشاره می‌کند)

مردم فیروزه شترها و اسب‌ها رو بار کردن و در کوه‌ها سنگر گرفتن. سردارعیوض خان چندین قبضه اسلحه شکاری و فشنگ رو بین مردم فیروزه تقسیم کرد و اونها برای جنگیدن با قشون تا دندان مسلح روس آماده شدن.

پرده‌خوان:

ز بهر بر و بوم و فرزند خویش

زن و کودک و خرد و پیوند خویش

                        همه سربه‌سر تن به کشتن دهیم

                        از آن به که کشور به دشمن دهیم

ز خاکیم باید شدن سوی خاک

                        همه‌جای ترس است و تیمار و باک

جهان سربه‌سر حکمت و عبرت است

              چرا بهره ما همه غفلت است؟ 

 

           

(‎پرده‌خوان به تصاویر سردار عیوض، سردار محمد دردی و سردار آراز اشاره می‌کند)

بله عزیزان جونم براتون بگه مردم فیروزه از جمله سردار عیوض خان، سردار محمددردی خان و سردار آراز تصمیم گرفتن تا زمانی که زنده هستند از آب و خاک مقدس خودشون دفاع کنن. همین طور هم شد و اونا به فرماندهی این سردار شجاع ایرانی (پرده‌خوان به تصویر سردار عیوض خان اشاره می‌کند) به مقابله با ارتش تزاری روس پرداختن تا آخرین قطره خون شون از تمامیت ارضی خود دفاع نمودن.

جالبه بدونین مردم فیروزه چه از نظر ادوات نظامی و تجهیزات و چه از نظر تعداد نفرات با قشون روس قابل قیاس نبودن. فرماندهان روس تصور می‌کردن در این جنگ می‌تونن ظرف مدت کوتاهی سردار عیوض خان رو شکست بدن. اما با این وجود جنگ 12 سال در کوه‌ها و تپه‌های مرزی ایران و روسیه به طول انجامید و روسها از حماسه فرزندان گمنام ایران زمین حیران بودن، دلاورمردان و شیرزنان فیروزه مانند رقص کردی پیش می‌رفتند و پا پس می‌کشیدند.

(پرده‌خوان به تصویر سردار عیوض در حالی که سوار بر اسب است و تفنگش را نشانه گرفته اشاره می‌کند.)

 سردار عیوض خان که آرزو داشت مردم فیروزه رو از ستمی که ناصرالدین شاه و روس‌ها بر اونها روا داشتن رها کنه، تا آخرین نفس با دشمن مبارزه کرد و سرانجام در محاصره سالدات‌ها و قزاق‌ها قرار گرفت. سردار عیوض خان در نهایت سوار بر اسبش در حین نبرد با روسها مورد اصابت چند گلوله قرار گرفت و در گلیل کشته شد.

(پرده‌خوان به تصویر محمددردی خان و سردار آراز اشاره می‌کند.)

سردار محمددردی خان و سردار آراز هم پس از پیکاری جانانه به دست قشون روس کشته شدند.

مقاومت مردم فیروزه تا جایی ادامه پیدا کرد که تمام مردها در جنگ با روسها کشته شده و دیگر مردی در فیروزه نمانده بود.

(پرده خوان به تصویر تحفه‌گل اشاره می‌کند.)

این شیرزن به نام تحفه‌گل یا تیفه‌گل که زنی سلحشور و دخترعموی سردار عیوض و همسر سردار آراز بود، اسلحه به دست گرفت و فرماندهی مقاومت مردم فیروزه رو شخصا عهده‌دار شد. تیفه‌گل سالها با روسها مبارزه کرد و از آرمان‌های مردمش عقب نشینی نکرد. تا اینکه به دست افسران روس اسیر و بعد به قتل رسید.

(پرده‌خوان به تصویر قشون کشی روسها و محاصره فیروزه اشاره ‌می‌کند)

ارتش روسیه تزاری برای رسیدن به مراتع فیروزه، روزها و ماه‌ها در دامنه‌های کپه داغ معطل ماند. افسران تزار تنها وقتی تونستن اسبهایشان رو در مراتع فیروزه هی کنن که تفنگ سردار عیوض خان و یارانش از غرش افتاد. مردمان فیروزه نتونستن به سرزمینشان و به خاطره‌هایشان پشت کنن. اونها تاب نیاوردن که بیگانه‌ای رو در موطن خودشان ببینن و سرانجام فیروزه بعد از مقاومت‌های بسیار به دست روسها تصرف شد.

(پرده‌خوان به تصویر یک بخشی که در حال دوتار زدن است اشاره می‌کند)

حالا بخشی‌ها و روایتگران این منطقه در شب‌های سرد زمستان، داستان سردار عیوض خان رو تعریف می‌کنن تا آتش عشق به ایران، در دل فرزندانشان، روشن بمونه.

حماسه سردار عیوض خان نمونه بارزی از خصوصیات ملی و فرهنگی ایرانیان و برگ زرینی از تاریخ افتخار آفرین کرد‌های خراسان در دفاع از استقلال ایرانه که پس از صدها سال بار دیگر حماسه جانبازی‌های آریوبرزن قهرمان رو در مقابل سپاهیان اسکندر مقدونی تکرار می‌کنه.

(پرده‌خوان به تصویر مادر کرمانج در حال لالایی خواندن برای کودک در گهواره اشاره می‌کند)

 به همین خاطر هم ترانه‌های کرمانجی در سوگ سردار عیوض خان و دیگر جان‌باختگان فیروزه سروده شده که سینه به سینه در ادبیات و فولکور کرمانجی جایگاه ویژه‌ای رو به خود اختصاص داده و هنوز که هنوزه مادران کرمانج هنگام لالایی و خواباندن کودکانشان در گهواره آهنگ سردار عیوض رو برای اونها زمزمه می‌کنن...

 

این بود نقل امروز ما ...

 

و حالا بشنوید روایت آهنگین و منظوم این داستان رو از زبان هنرمند عزیز آقای نبی‌زاده

 

(بخشی زخمه‌ای بر دوتار می‌زند و حماسه سردار عیوض خان را نقل می‌کند. سپس دست از نواختن دوتار می‌کشد و تشویق‌های حضار به نمایش خاتمه می‌دهد.)

پایان

ارسال نظر